گل نازم سلام بعد از ظهر با بابا رفتیم بیرون دور زدیم بعد داشتیم از جلوی خانه بازی باربد رد میشدیم به بابا گفتم ما همین جا پیاده میشیم .با دخترم رفتیم خانه بازی که تا به حال نبرده بودمش.بازی کردی همه جارو بازرسی کردی.بعد به زور آوردمت بیرون.دوست نداشتی بیای.تا خونه مامان رقیه هم پیاده سیر کردیم.روی تموم دیوار ها دست میکشیدیو در مورد نقاشی هاش صحبت میکردی و از من هم میپرسیدی این چیه؟اون چیه؟روی همه پله ها میرفتی و می پریدی.هر جا در باز بود میرفتی داخل.کلی آتیش سوزوندی تا برسیم. ...